دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۴

به همت اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران؛

سوگواره مجازی «بانوان عاشورایی» برگزار شد

سوگواره مجازی «بانوان عاشورایی» برگزار شد

سوگواره مجازی بانوان عاشورایی به همراه شعر خوانی و جمع خوانی کتاب «برای زین أب» به همت اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران، به مناسبت فرا رسیدن ۲۸صفر رحلت رسول گرامی اسلام و شهادت امام حسن مجتبی (ع) سوگواره مجازی بانوان عاشورایی به همراه جمع خوانی کتاب «برای زین أب» روایت زندگی محمد بلباسی، شهید مدافع حرم، به همت اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران و با مشارکت بنیاد آیه های ایثار و تلاش به صورت مجازی  برگزار شد.
در این نشست فریبا یوسفی به بیانات و تاکیدات مقام معظم رهبری در دیدار با شاعران اشاره کرد و گفت: رهبر معظم انقلاب در بیانات شان از شاعران خواسته اند در برابر دشمن و وقایع روز بی توجه نباشند و با توجه به علاقمندی مردم به شعر، از این فرصت ارزشمند جهت انتقال مفاهیم مورد نیاز جامعه استفاده کنند.


یوسفی جریان سازی و گفتمان سازی را از اهداف برگزاری ششمین جشنواره شعر عاشورایی عنوان کرد و گفت: با اجرای این جشنواره نوعی هدایت ذهنی در شاعران شکل گرفت و امیدوارم این جریان همچنان ادامه داشته باشد.  
وی تصریح کرد: قطعا زنان به واسطه نقش مادرانه و خواهرانه خود مفهوم عظیم شهادت را بیشتر درک می کنند، لذا سرودن شعر از سوی بانوان تاثیر بسزایی در ذهن مردم دارد.  
وی چاپ سه کتاب، تجلیل از خانواده معظم شهدا را از جمله دستاورد های این جشنواره بیان کرد.
در این نشست مجازی همچنین ضمن معرفی کتاب «برای زین أب»، حاضرین بخش‌هایی از این کتاب را جمع‌خوانی کردند.
شعرخوانی شاعران برگزیده سوگواره بانوان عاشورایی ازجمله، الهام نجمی، محمد سرور رجایی، عالیه محرابی، راضیه رجایی، احمد شهریار، زهرا شعبانی از دیگر بخش‌های این برنامه بود که در ادامه برخی از این اشعار را می‌توانید بخوانید.



الهام نجمی در وصف حال دختر شهید محمد بلباسی:


بیا و از دلتنگم کمی نشانه بگیر
سراغ دختر خود را به هر بهانه بگیر

پناه امن منی توی قاب عکست هم
بیا کنار من اینجا و آشیانه بگیر

هنوز نام تو شیرین ترین کلام من ست
بیا و از دل من شعر عاشقانه بگیر

چقدر جای تو خالی ست پیش من بابا
بیا سراغی از این حس دخترانه  بگیر

همیشه موی تو را شانه می زدم با شوق
رسید نوبت تو پس بیا و شانه بگیر
 


فریبا یوسفی:
ادعا می‌کنیم اگر بودیم ... نه مگر "کل یوم عاشورا"؟  
عشق هرجا که خیمه زد خون شد، نام آن گشت دشت کرب‌وبلا
مرگ یا مرگ؟ برگزین زین دو! هر شب از انتخاب ناچاری
صبح در کارزار خواهد شد آنچه را برگزیده‌ای معنا
مرگ یا مرگ؟ شب سیاه است و این دوراهه همیشه در پیش است
تا بدانی چقدر راه است از مرگ تا مرگ، باش تا فردا
بارها دیده‌ایم حفظ قیام، از به‌پاخاستن خطیرتر است
مرد باش و خطر کن و بسپار حفظ آن را به خطبۀ زن‌ها
هم حسن باش در سپیدۀ صلح، هم به ظهر مصاف باش حسین
در غروبی که غربتش سنگین...، ذکر کن "ما رأیتُ الا... " را
بانگ "هل من" به خاک غلطید و یاری ناصری به او نرسید
زن میدان جنگ زینب برد بانگ او را به مردم دنیا
آن پرستارِ دردمندِ صبور، باوفاداری و عزاداری
نقش برجسته‌ای رقم می‌زد: نقش زن در قیام عاشورا
 


سید حکیم بینش در وصف شعرای مدافع حرم:

شب است یاد تو آرام می چکد از چشم
همیشه درد سرانجام می چکد از چشم

هزار پنجره در من گشوده ای امشب
هزار خاطره از شام می چکد از چشم

نمی شود نه شبیه زهیر قین باشم؟
دوباره عشقِ به این نام می چکد از چشم

قدم قدم به بهشت رضا شدم نزدیک
تو آن بهانه که هرگام می چکد از چشم

سکوت می کنی اما درست و معنادار
همین سکوتِ به هنگام می چکد از چشم

در آن طرف شهدای عزیز گمنامند
و یاد آن همه گمنام می چکد از چشم

من از دو چشم تو بادام تلخ می چیدم
بهانه ام! گل بادام می چکد از چشم

تویی بهانه ی یک شعر تازه در شاعر
دوباره دفن شود یک جنازه در شاعر

تو را در این شب سرد و دراز باید خواند
درست مثل کتابی که باز باید خواند

شبیه بیت قشنگی که خوب از بر کرد
هزار بار ترا خواند و بعد باور کرد

شدی شهید که همواره ناظرم باشی
نه مثل خاطره هایی به خاطرم باشی

بخند جان برادر که رنگ می گیرم
بدون خنده ی زیبای عشق می میرم

درون قاب تو آرام خنده خواهی کرد
و قلب عاشق ما را پرنده خواهی کرد

بدون سر تو شدی، سر بلند ما هستیم
میان مردم شهر ارجمند ما هستیم!

هزار حرف و حدیث است پشت سر ما را
هزار دشنه فرو رفته در جگر ما را

بگویمت به خدا قطعه قطعه آوردند
تو را، مرا، همه را قطعه قطعه آوردند

کسی ندید کند گریه مادرت؛ آن کوه
هزار مرتبه شد صدقه ی سرت آن کوه

نکرد گریه که زینب(س) مرا چه خواهد گفت
غریبه جای خودش آشنا چه خواهد گفت

شدم کبوتر جلد حرم! وبال تو من
دوباره نامه ببندم بیا به بال تو من

منم مطابق حرفت شهید خواهم شد
به کاروان نرسم با یزید خواهم شد

اگرچه ننگ سلامت برای ما باقی است
به سینه سنگ ملامت برای ما باقی است

تو را در این شب سرد و دراز باید خواند
درست مثل کتابی که باز باید خواند

تمام رنج تو را خط به خط شدم از بر
و حال آن همه آلام می چکد از چشم

دوباره یاد تو همراه لحظه های من است
به شکل درد سرانجام می چکد از چشم



عالیه محرابی شعری از خود از زبان همسر شهید مدافع حرم:
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم 
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم 
شد آخرین لباس تنت، دستمال اشک 
این روضه را برای محرم گذاشتم 
گفتی که صبر پیشه کن ای باغ مریمم
هر روز ختم سوره ی مریم گذاشتم 
هر بار روی خون تو قیمت گذاشتند 
غمهای تازه ای به روی غم گذاشتم 
هرگز تکان شانه ی من را کسی ندید
من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم 
تو در رکاب حضرت زینب قدم زدی
من بر رکاب صبر تو، خاتم گذاشتم
حالا من و یتیمی گلهای باغ تو 
قابی که روی چادر بختم  گذاشتم
این خانه بعد رفتن تو سنگر من است 
اینگونه پا به خط مقدم گذاشتم 



زهرا شعبانی شعری در وصف امام حسن مجتبی(ع) :
در بساط عاشقان شوری فراهم ساختی
عالمی را شادمان کردی و با غم ساختی

نان شهر از برکت خوان تو بود اما دریغ
با نمک بر زخم خود همواره مرهم ساختی

دوستانت اندکی و دشمنانت بیشمااااار
ای به قربان دلت با بیش و با کم ساختی

خنجر جور و جفا را هرچه محکمتر زدند
رشته ی مهر و وفا را باز محکم ساختی

آن چنان مثل علی(ع) بودی که یک عمرِ تمام
در میان خانه ات با ابن ملجم ساختی

بر تن ات - حاشا و کلا- از کفن کمتر نبود
جامه ی صلحی که بر جنگش مقدّم ساختی

بی گمان روزی قیام کربلا آغاز شد
که تو با خون جگر از عشق پرچم ساختی...


احمدشهریار:
مرد است و نبرد است و زره داشتن از تیر
گر بی‌کفن افتاد، بسازد کفن از تیر

آتش فقط آن نیست که در خیمه بیافتد 
این سوختن از زهر، همین سوختن از تیر

پرتاب نکردند به تابوتِ کسانی
این بود که مخصوصِ شما شد بدن از تیر

این شعر پی قصّه‌ی ابرو و مژه نیست
تعبیرِ کمان کم کن و کم گو سخن از تیر

از دیده‌ی خون‌بار بگویم که همان‌قدر
از گریه جدا نیست که نامِ حسن(ع) از تیر