چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۷

ویژه برنامه «راویان بالندگی» با حضور عبدالجبار کاکایی و جلیل صفربیگی در استان ایلام برگزار شد؛

آزاده ام که از دل این خاک زاده ام

راویان بالندگی

ویژه برنامه «راویان بالندگی» با حضور جمعی از شاعران و دوستداران شعر و ادب فارسی و با تجلیل از دو شاعر پیشکسوت شعر انقلاب اسلامی در استان ایلام برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان ایلام، ویژه برنامه «راویان بالندگی» با هدف تجلیل از عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانه سرای برجسته کشوری و جلیل صفربیگی، شاعر پیشکسوت و از بنیانگذارن شعر انقلاب اسلامی در استان ایلام و با حضور سمیه حیدری، مدیرکل کتابخانه های عمومی استان ایلام؛ عمران خودآموز، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان؛ محمد علی قاسمی، مدیرکل حوزه هنری استان؛ زینب شیرخانی، مدیرکل دفتر امور بانوان و خانواده استانداری و سامی شهبازی، رئیس خانه مطبوعات استان ایلام برگزار شد.

در ابتدای این مراسم سمیه حیدری، مدیرکل کتابخانه های استان ایلام ضمن تشریح سیاستها و برنامه نهاد کتابخانه های عمومی کشور در راستای توسعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی، گفت: فعالیت کتابخانه های عمومی در کنار رسالت اصلی آنها در ارائه خدمات کتابخانه ای، معطوف به گسترش فعالیتهای فرهنگی در راستای اشاعه فرهنگ مطالعه در بین مردم و به نتیجه رسیدن این تلاشها در گرو تداوم همکاری نهادهای فرهنگی دیگر است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: هدف از برگزاری ویژه برنامه «روایت بالندگی» تجلیل از شاعران و پیشکسوتان عرصه شعر انقلاب اسلامی است و این افتخار نصیب ما شده است که میزبان عبدالجیار کاکایی شاعر و ترانه سرای نامدار کشور و جلیل صفربیگی از پیشکسوتان و بنیانگذاران ادبیات انقلاب اسلامی در استان باشیم.

عبدالجبار کاکایی در این مراسم گفت: هر جنبش مردمی یک رویکرد نظام لغت شناسی و نظام نشانه شناسی در زبان را ایجاد می کند و برخی کلمات برجسته می‌شوند که این رویکرد در تمام وقایع دیده می‌شود که از جمله می‌توان به  انقلاب مشروطه، نهضت جنگل و واقعه خرداد ۴۲ نهایتا انقلاب اسلامی اشاره کرد.

وی با بیان اینکه بین ادبیات انقلاب و ادبیات انقلاب اسلامی رابطه منطقی عموم و خصوص مطلق وجود دارد، تصریح کرد: اکثر شاعران بعد از انقلاب از نظام نشانه شناسی ادبیات انقلاب در شعر استفاده کرده‌اند.

کاکایی با بیان اینکه با  جدال های سیاسی و تحولات انقلابی در دهه ۶۰،  ایدئولوژی‌ها و نوع نگاه‌هاها را بر ادبیات مسلط شد، ادامه داد: ادبیات انقلاب اسلامی در جاهایی مانند حوزه هنری جریانی را به نام شعر انقلاب اسلامی به تثبیت رساند، گرچه این جریان هم تغییر پیدا کرد و گروه‌هایی اندک شمار مترجم بیانیه‌های سیاسی دولت‌های متفاوت هستند اما جریان بالندگی و سرو سربلندی بوجود آمد که امروز مایه افتخار است و آن ادبیات انقلاب است.

کاکایی تبا اشاره به اینکه خیلی خوشحالم که شهرم ایلام در زمینه شعر و ادبیات به مرجعیت فرهنگی رسیده است، تصریح کرد: سرمایه‌های امروز استان در عرصه ادبیات در آن زمان سرمایه‌ای جز دفتر و خودکار نداشتند اما امروز بالنده و پرتلاش به جایگاه‌های قابل قبولی رسیده‌اند.

وی گفت:  امکان رشد استعداد و بالندگی نسل های جدید و در زمینه‌های دیگر در  این شهر و استان وجود دارد اما منوط به تلاش بیشتر  مدیران است.

همچنین جلیل صفربیگی نیز در این نشست به نفوذ یک شاعر در میان عامه مردم اشاره کرد و گفت: این ویژگی به طور کامل در اشعار استاد عبدالجبار کاکایی به خوبی دیده می‌شود.

وی متفکرانه  بودن، پر محتوا بودن و فرم و صورت فوق‌العاده امروزی از ویژگی‌های شعری این شاعر بزرگ ایران است.

محمد علی قاسمی، رئیس حوزه هنری ایلام در این نشست  با بیان اینکه قبل  از انقلاب ادبیات کهن و با سابقه‌ای در حوزه ادبیات شفاهی داشتیم ، اظهار کرد: با پیروزی انقلاب اسلامی ادبیات و شعر استان از یک پویایی شگفت‌انگیز برخوردار شد  منشا آن پایه گذاری انجمن شعر در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی توسط آقای عبدالجبار کاکایی است.

وی با اشاره به ادبیات معاصر استان افزود: ما در راستای ادبیات معاصر توانسته‌ایم چهره‌های خوبی را به جامعه شعر و ادبیات کشور معرفی کنیم که می‌توان از این میان که سرآمد آنها عبدالجبار کاکایی و جلیل صفربیگی است.

عمران خودآموز، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان نیز اظهار کرد: مهمترین بعد انقلاب فرهنگی انقلاب فرهنگی است و  شاعر و شاعران بازتابنده صدای مردم هستند و به عنوان نوعی محرک توسعه عمل می‌کنند.

وی با تاکید بر اینکه شعر کاکایی و صفربیگی  صدای مردم است، گفت: اشعار این عزیران به دل مردم استان و ایران می‌نشیند و این صمیمت کاملا مشهود است.

همچنین عبدالجبار کاکایی در این مراسم دو شعر از سروده‌های انقلابی خود را خواند.

ایل صحرا گرد من یادت بخیر  

یاد دلهای سحر زادت بخیر

گرچه در باران آهن گم شدی

یاد کوله های آبادت بخیر

یاد روژیل خوش دالاهوت

یاد زرنگه گوشه آهوت

روز اسپی چی گل دامانیان

شو سیه چی میل سرمگ دانیان

یاد روژیل و شوویل بی کسی   

نتوانم بر و دادم کی رسی

دختران دار قالی، باغ و برگ     

دختران جای خالی، داغ و مرگ

دختران بختِ تا فردا گره  

دختران روز و شب تنها گره

دختران سخمه های رنگ رنگ   

دختران گلونی های قشنگ

دختران اشک های بی صدا  

دختران مشک های روستا

ایل بی ییلاق و بی قشلاق شد  

طاقت دلهای آبی طاق شد

باغ بی برگی رگ جان را فشرد   

تشنگی حلق درختان را فشرد

آب  در آیینه چاهی نماند

سایه بانی بر سر راهی نماند

گندم انبارها را موش خورد

بافه ها را باد بازیگوش برد

خواب دیدم در شبی آیینه پوش

از عرق ریز تبی شبنم فروش

خواب دیدم مرز ما تا نیل بود    

معبد روحم چغا زنبیل بود

می پرستیدم گل خاموش را

معبد آیینه های شوش را

خاک پایم را به نرمی می فشرد    

خوشه دستم را به گرمی می فشرد

زندگانی آفت مردن نداشت 

عشق پروای زمین خوردن نداشت

خواب دیدم ناگهان باران گرفت

کاه گل در زیر باران جان گرفت

بوی خاک خیس در صحرا وزید     

باد در خواب اقاقی ها وزید

سخمه های ارغوانی خیس شد  

گلونی های جوانی خیس شد

روستا از بوی باران شاد شد

جنگل سبز بلوط آباد شد

خواب از شادی مرا سرشار کرد    

صبح کابوسی مرا بیدار کرد

شعر دیگر از عبدالجار کاکایی:
معمار سال های نمد پوش و ساده ام

شهر نجیب گوشه غربت فتاده ام

تاج طلای سلطنت دیرسال فقر

سلطان دل به عزلت و تقدیر داده ام

پیراهن دریده به دست شبان و گرگ

یعقوب پیر، یوسف از دست داده ام

لالایی کبود شب گاهواره ها

آه ای جنین خونی با درد زاده ام

دورم ولی به سنت هر بت پرست

پیر بت خانه تو را به نماز ایستاده ام

شد مدتی مدید که از رنج روزگار

بر سنگلاخ خاطره ات سر نهاده ام

شد سالها که بی نفس روستایی ات

دل را به هرزه پویی تقدیر داده ام

هم خواب نعش سرد پدر، گرم باش و سبز

من عاشق و غریب و دل از دست داده ام

می خواهمت ولی به خال تو راضی ام

افتاده از نفس به خیالی اراده ام

ای جاده بلند شب دیر خوابی ام

تنهاترین مسافر مفلوک جاده ام

ای خون و خاک و خاطره ای صخره ی کهن

آه ای سوار از سر غفلت پیاده ام

چون تو شریک هرزه هر سفره نیستم

آزاده ام که از دل این خاک زاده ام


شعری از جلیل صفر بیگی:

هر می در جان این جام سفالی ریخته/ عشق این ساقی لاابالی ریخته
هرچی می نوشم از روز ازل پر مانده است / هفت اقیانوس در این جام خالی ریخته
می توان هر دو جهان را دید از چشمان تو / آنقدر در جام جان تو زلالی ریخته
ماه یک چشم تو ،خورشید چشم دیگرت / عشق چشماهایت را چه عالی ریخته
حیرت اندر حیرتم، اندر حیرت است / کی رسیده عشق در چشم تو کالی ریخته
باز فنجان دلم افتاد از دستان تو / تکه تکه ،تکه هایش روی قالی ریخته
دود دنیا را گرفت  باز انگاری / کسی هیزم تر توی خورشید زغالی ریخته