به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران با هدف بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی، نشست «بررسی آثار و اندیشههای سهروردی» همراه با نمایشنامهخوانی از کتاب «قلندر و قلعه» نوشته یحیی یثربی به همت اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران و با همکاری اداره کتابخانه های عمومی شهرستان ملارد با حضور غلامحسین خدایار، رئیس شورای شهر صفادشت، پژوهشگرو مدرس دانشگاه، فیروزه یارمحمدی، رئیس اداره کتابخانه های عمومی شهرستان ملارد؛ محمد یزدی رئیس انجمن نمایشی شهرستان ملارد و جمع کثیری از نوجوان و علاقمندان کتاب در فرهنگسرای بعثت شهرستان امروز سه شنبه ۱۱ مردادماه برگزار شد.
خدایار در ابتدای این نشست با بیان اینکه بیش از هشتصد سال پیش ستاره ای درخشان در آسمان حکمت و اندیشه در میانه قرن ششم هجری قمری درخشیدن آغاز کرد گفت: او همچون شهابی، ناگهان در افق مملکتمان ایران ظهور و غروب کرد. او بی شک در کنار فارابی، ابن سینا و ملاصدرا یکی از بزرگترین حکمای مسلمان و مؤسس دومین نظام فلسفه دوره اسلامی به نام حکمه الاشراق است.
وی افزود: شهاب الدین یحیایی سهروردی که او را «شیخ اشراق، شیخ شهید، شیخ مفتول، شهاب مقتول و... خوانده اند، بنا به قولی به سال ۵۴۹ ه. ق و بنا به قولی دیگر در سال ۵۵۱ ه ق در سهرورد دیده به جهان گشود. از خانواده و محیط زندگی و کودکی سهروردی اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی توجه او به دانش نشان می دهد که خانواده ای عادی نداشته است.
خدایار گفت: به هرحال به نظر می رسد او تحصیلات ابتدایی اش را در زادگاهش انجام داد و پس از آن برای تکمیل دانش و افزودن بر اطلاعاتش ترک یار و دیار گزیده و به شهر مراغه سفر کرده است. در مراغه به محضر مفسر، فقیه، اصولی و متکلم برجسته و شهیر آن روزگار شیخ مجدالدین گیلانی(جیلی)، که استاد امام فخر رازی هم بود، رسیده و بنا به سخن تاریخی نزد او حکمت - و اصول فقه آموخته است.
به گفته این مدرس دانشگاه، شیخ اشراق آرام آرام در محضر این استاد و شیخ ظهیرالدین قاری (فارسی) ادبیات فارسی، صرف و نحو، زبان عربی، معانی و بیان و علوم بلاغی، کلام و تصوف، تفسیر، تاریخ، منطق، اصول فقه، فقه عرفان، ریاضیات، رجال و حدیث و فلسفه و به خصوص فلسفه مشاء را فرا گرفت، به طوری که نوشته اند که او در شانزده سالگی تمامی این فنون را آموخته بود و پس از این استادی بود که در علوم ظاهری و رسمی خود را نیازمند به استاد نمی دید. او پس از آن به سیر و سیاحت پرداخت و در هر گوشه ای از سرزمین پهناور اسلامی که نام دانشمندی را می شنید، بدان سوی می شتافت تا از محضر درس او استفاده کند.
خدایار با بیان اینکه سهروردی پای پیاده به مسافرت می رفته و تعلق خاطری به عرفان و تصوف داشته است عنوان کرد: او برای تزکیه نفس و صفای باطنی اهمیت ویژه قایل بود، تا آنجا که دریافت و درک حقایق حکمت اشراقی را منوط به این امر مهم می شمرد.
وی با اشاره به اینکه دلبستگی و شیفتگی شبخ شهاب الدین سهروردی به عرفان در سرتاسر عمر کوتاه، ولی پربارش مشهود است و او جریانی را در همین زمینه نقل می کند یادآور شد: شیخ اشراق به جماعت صوفیان و از همه بیشتر به بایزید بسطامی و حسین منصور حلاج ارادت قلبی داشت و بر آن بود که توفیق کشف بدون طی مراتب مقدماتی به مسالک دست نمی دهد و یا دست کم استمراری ندارد.
خدایار در ادامه با بیان اینکه آخرین سفر سهروردی به حلب و دمشق بوده است گفت: او ابتدا به آناتولی در ترکیه رفت و سپس دیاربکر و مدتی در آنجا نزد عمادالدین قره ارسلان گذراند و نخستین اثر فلسفی اش، یعنی الالواح العمادیه را به نام همین سلطان به رشته تحریر در آورد. پس از آن سهروردی به حلب رفت. حاکم حلب در آن زمان ظاهرشاه، پسر صلاح الدین ایوبی معروف بود. شهاب الدین چنان که اشاره شد، هرجا که می رفت به دنبال هم صحبتی می گشت. در حلب کار بحث بالا گرفت و خبر به حاکم رسید که درویشی از گرد راه رسیده با علمای شهر مناظره در پیوسته است. ظاهرشاه که خود ظاهرا اهل ذوق بود چنین جلساتی را خوش داشت. مجلس مناظره ای در حضور خودش ترتیب داد. گفته های هر دو جانب را شنید و به داوری نشست. کلام شهاب الدین در او اثر بخشید و بلافاصله دریافت که با چه اعجوبه ای سر و کار دارد. در قصر خودش یا شاید در جنب آن اقامتگاه مناسبی برای شیخ در نظر گرفت و اسباب راحتی و آسایش او را فراهم کرد و در عوض روزها به سراغ او می رفت یا او را به حضور خود می خواند و از معاشرت و همدمی با او بهره ها می برد.
به گفته این مدرس دانشگاه، این نزدیکی سبب شد که حسادت علمای شهر و نزدیکان ظاهرشاه- که سهروردی حکم استاد را برای او داشت ـ برانگیخته شود. چون زمانه او و اوضاع حلب به صورتی بود که تعصب و تنگ نظری به اوج خود رسیده بود و هر تفکر تازه ای به سرعت در معرض اتهام کفر و الحاد قرار می گرفت. عصر بزرگانی از قبیل فارابی و ابن سینا سپری شده بود و مقلدان و متفلسفان به میدان داری و عرض اندام و اذیت و آزار اندیشمندان و اهل تصوف پرداخته بودند و بازار کتاب سوزی و مدرسه سوزی و جنگ شیعه و سنی معتزله و اشعری رونق فراوان داشت.
وی افزود:در آن زمان تهمت هایی چون بی دینی، ارتداد، کفرگویی، خروج از دین از سوی فقیهان نسبت به اهل حکمت ابراز می شد. در این میان اگر شانس با فقیهان همراه می شد، می توانستند هر از گاهی نیز فیلسوف یا عارفی را بر سر دار بکشند و این بار قرعه به نام شهاب الدین سهروردی افتاده بود، پیش تر منصور حلاج را بر دار کشیده بودند و در همین قرن ششم هجری عین القضات همدانی را با تیغ بی دریغ اهل فتوا به خاک و خون کشیدند و پس از سهروردی در همین شهر حلب عمادالدین سنیمیاء عارف برجسته حروفی مذهب را زنده زنده پوست کندند.
وی با اشاره به اینکه حسادت علمای شهر باعث شد شهادتنامه ای به امضای بزرگان شهر به پدر حاکم فرستادند و شکایت کردند گفت: خدا می داند که چه تهمت هایی به شیخ نبستند و چه هشدارهایی به صلاح الدین دادند وصلاح الدین هم که در آن روزگار سخت سرگرم مقابله با تهاجم وسیع فرنگیان و تحت فشار شدیدی بود و از احتمال هر توطئه ای به شدت بیم داشت، حکم قتل شیخ را صادر کرد و به پسرش دستور داد که شر این مزاحم را کم کند.
وی افزود: ظاهرشاه (پسر) گویا مدتی در اجرای حکم تعلل می کند و شاید نامه هایی برای انصراف پدر می نویسد، اما پدر را چنان تحت تأثیر قرار داده بودند که دست بردار نبود و این بار تهدید کرد که اگر پسر باز هم از اجرای حکم خودداری کند، از حکومت معزول خواهد شد و این بود که پسر هیچ چاره دیگری نداشت و ناچار شد که حکم قتل را اجرا کند. پس این چنین شد که او به شکل نامعلومی در حلب و در زندان فرزند ایوبی به شهادت رسید.
خدایار ادامه داد: شهر زوری صاحب کتاب نزهة الارواح در این باره می نویسد: «او را به زندان افکندند و خوردن و آشامیدن را از او دریغ داشتند تا مرد. گروهی می گویند او آن قدر روزه داشت تا به اصل خود پیوست. بعضی بر این عقیده اند که او را خفه کردند و باز جمعی دیگر معتقدند او را با ضرب شمشیر کشتند. کسانی هم هستند که می گویند وی را از دیوار قلعه فروانداختند و سپس بسوختند و ...)
بخش دوم این نشست به نمایشنامهخوانی از کتاب «قلندر و قلعه» اختصاص داشت که در اجرایی چهار نفره با مدیریت محمد یزدی رئیس انجمن نمایشی شهرستان ملارد به همراه امیر قربانی، هومن حسینی، ابوالفضل شیری نمایشنامه خوانی به اجرا د رآمد؛ در این طرح، مخاطبان کودک و نوجوان با این اثر و اجرا آن آشنایی بیشتری پیدا کردند که مورد استقبال و توجه آنها قرار گرفت
اجرای گروه سرود سلام فرمانده توسط بسیج خواهران شهرستان ملارد بخش پایانی این نشست بود.