به گزارش روابط عمومی ادارهکل کتابخانههای عمومی استان گیلان، محفل شعر خوانی «جان فدا» روز یکشنبه ۱۸ دیماه با حضور یاسر تقوی، مدیرکل کتابخانههای عمومی گیلان؛ پدر و مادر شهید مدافع حرم، مرتضی حسینپور شلمانی از فرماندهان مقاومت و همرزم شهید بهرام مژدهی؛ دبیر محفل ادبی دکتر معین اداره کل کتابخانههای عمومی گیلان؛ روسای ادارات و کتابداران کتابخانههای عمومی شهرستانهای لنگرود، رودسر، املش، رحیم زریان، اسماعیل یکتایی، زینالعابدین آذر ارجمند، سجاد حقیقتشناس و رضا نیکوکار از شعرای برجسته استان گیلان و اجرای علیرضا ژالهجو، مسئول فرهنگی و مسئول محفل ادبی دکتر معین در منزل این شهید، در شهر شلمانِ شهرستان لنگرود برگزار شد.
یاسر تقوی، مدیرکل کتابخانههای عمومی گیلان در ابتدای این محفل شعر با بیان اینکه سردار سلیمانی فرمانده جبهه مقاومت که همه دنیا به عظمت، شهامت، شجاعت او غبطه میخوردند، نگاهش به شهید حسین پور این بود که ای کاش جای او به شهادت میرسید.
وی در ادامه افزود: یکی از برکات شهادت همین است که انسانها را جاودانه میکند؛ به تعبیری دیگر انسان با شهادت اوج میگیرد و این شهید بزرگوار نیز از این قصه مستثنی نبود.
تقوی در ادامه تصریح کرد: اداره کل کتابخانه های عمومی گیلان برحسب وظیفهای که در شناساندن شهید و شهادت از قاب کتابخوانی به مردم دارد، برنامههای متنوعی از جمله پویش «جانفدا» تدارک دیده که در قالب این پویش، برنامههای بصیرتی، شعرخوانی و همایشهای متعددی نیز برگزار شده است.
وی همچنین خاطرنشان کرد: برحسب وظیفه تلاش خواهیم کرد شهدای گرانقدر کشور را به همه معرفی کنیم.
گفتنی است، مدیرکل کتابخانههای عمومی گیلان پس از پایان سخنانش، ضمن معرفی خواندن کتاب «ماه کامل» نوشته شهلا پناهی لادانی، تجربه خواندن این اثر را با حاضرین به اشتراک گذاشت.
پدر شهید حسینپور نیز در بخش دیگری از این نشست، با اشاره به ابعاد مختلف مکتب شهید سلیمانی، بر لزوم تبیین این مکتب با هدف ترویج اندیشه، تفکر این شهید و همچنین زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدای مقاومت تأکید کرد.
وی در ادامه افزود: شهید حاج قاسم سلیمانی یک اسطوره و نماد استقامت و امیدواری برای امت اسلامی بود.
حسینپور با بیان اینکه شهید سلیمانی به مکتبی نوین برای جوانان این مرز و بوم تبدیل شده، تصریح کرد: بصیرت دینی و انقلابی، دشمن شناسی، دشمن ستیزی، مردم دوستی و خدمت صادقانه به مردم از مهمترین مؤلفههای این مکتب است.
وی در پایان از همه مسئولان فرهنگی، رسانهها و شعرا خواست تا به کمک ابزاری که در اختیار دارند برای شناساندن فرهنگ ولایی حاج قاسم و یارانش که همان تربیت زهرایی و ولایت مداری است، برای ترویج این فرهنگ استفاده کنند.
شعرخوانی شعرای گیلانی و تجلیل از خانواده شهید مرتضی حسین پور شلمانی(حسین قمی) پایانبخش این محفل شعرخوانی بود.
بساط شادی ام را چیدی اما شکستی پیش آن بغض گلو را
مرا دیدی و با هر آه سردت کشیدی روی تابوتم پتو را
نشستی بشنوی باز از زبانم، صدایم می کنی : «آرام جانم!»
منی که چند تکه استخوانم ...کجا دارم توان گفت و گو را
حلالم کن اگر دیر آمدم باز، اگر دلتنگ و دلگیر آمدم باز
سرم را روی پاهایت بگیر و مگیر از من بهشت روبرو را
تمام عمر اگر لب وا نکردی که دنیا بر سرت بی من چه آورد
ولی امروز با موی سپیدت برایم شرح دادی مو به مو را
به عشقت روسپیدم هر کجایم، فدایت دانه دانه زخم هایم
امید من نخی از چادر توست که بسته رشته ی این آبرو را
صبوری کن که من دلشادم امروز، رسیده لحظه ی میلادم امروز
بیا بنشین که در گوشم بخوانی اذان عشق و آداب وضو را
شب است و آسمانی پرستاره، برایم شعر می خوانی دوباره
«گلی گم کرده ام می جویم او را...به هر گل می رسم می بویم او را...»
شعر دوم رضا نیکوکار
دارند تکه های تو را خانه می برند
این صحنه ها دل از منِ دیوانه می برند
در بزم عشق، جام بلا داده ای مرا
خون دل من است به میخانه می برند
بگذار چشم وا کنم ای یوسف غریب!
پیراهن تو را که غریبانه می برند
من سال های سال پدر بوده ام ولی
در حیرتم تو را چه یتیمانه می برند!
هنگام سوختن شده ...پروانه نزد شمع
یا شمع را به دیدن پروانه می برند!؟
جان تو را به خانه ی آباد در بهشت
جسم مرا به گوشه ی ویرانه می برند
تابوت نیست این! بخدا معدن طلاست
گنجینه ی من است که بر شانه می برند...
ما، هم ردیف فصل زمستان نمی شویم
ما از وفا و عشق گریزان نمی شویم
درعصر سبز، سبزتر از بذر گندمیم
اما به سفره های خسان، نان نمی شویم
بااینکه زخم خورده ترینیم بی شما
عهدی که بسته ایم، پشیمان نمی شویم
تا مانده ایم در تب مفهوم لاله ها
دیدیم، خاک پای شهیدان نمی شویم
ما ابتدای نقطه عشقیم و تا ابد
هرگز اسیر نقطه پایان نمی شویم
یک لحظه اگر با تو نباشیم حقیریم
جز عشق تو را داشته باشیم فقیریم
صد شکر خدا حب تو را در دل ما کاشت
صد شکر که ما نوکر فرزند امیریم
قصد تو برافراشتن نام علی بود
ما نیز به عشق تو علمدار غدیریم
در بند تو بودن بخدا عین رهایی ست
خوشحال از آنیم که دست تو اسیریم
هر قدر که معشوق کنارت بتراشند
ما غیر تو ارباب کسی را نپذیریم
تا مرگ و پس از مرگ به دنبال تو هستیم
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
کمتر ز شهادت چه بخواهم که بیارزد؟
من نه که همه در طلب خیر کثیریم
ای کاش که در راه تو یک عمر بمانیم
ای کاش در آغوش و تو یک روز بمیریم
آزاده و از خویش رها باید بود
در چشم غریب و آشنا باید بود
ای کاش مرا به نام تو بشناسند
در عاشقی انگشت نما باید بود
با ذکر رقیه دم به دم می گردم
زخمی و شکسته می شوم می گردم
تا پای عدو به صحن زینب نرسد
جان می دهم و دور حرم می گردم
سجاد حقیقت شناس
هنگام سپیده بود وقتی می رفت
از عشق چه دیده بود وقتی می رفت؟
با اینکه به تن پیرهن خاکی داشت
از خاک بریده بود وقتی می رفت
ما در پی عشقیم که آغاز شویم
بی بال پریدیم که پرواز شویم
در مکتب ما هدف فقط بردن پیست
سرباز شدیم تا که سر باز شویم