به گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، متن روایت به این شرح است:
درویش پردهخوان چوب مَنتشا را میزند زیر بغل. سمت راست پردهی نقاشی بزرگ میایستد. نگاهی به جمعیت میکند. همینکه آخرین همهمهها بالای سر جمعیت مشکی پوش محو میشود قدمی جلو میگذارد و میخواند: «بسمالله الرحمن الرحیم ... یا رحمان و یا رحیم ... بسمالله ما در اول قرآن است ... رحمان و رحیم رخصت از یزدان است ...»
بعد دوباره برمیگردد طرف پرده و با دست راست به آن اشاره میکند و میگوید: «این پرده تا روز قیامت به پردههای عالم شرف دارد ... چون حسین گوهر اندر صدف دارد ...»
به نقاشیهای پردهخوانی، نقاشی مردمی یا اصطلاحاً قهوهخانهای میگویند چون باوجود قدمت خیلی زیاد آن، بیشتر از همه در دورهی صفویه و در قهوهخانهها رونق داشت. نقش روی این پردهها معمولاً مصائب خاندان پیامبر(ص) است اما چون داستان کربلا بیشتر از زندگی بقیهی ائمه به شکل پردهخوانی اجرا شده به آن نقاشی کربلا هم میگویند. دو گروه روی این پردهها به تصویر کشیده میشود. یکطرف اولیا و نیکان و طرف دیگر اشقیا و بدان. به احترام ۷۲ شهید کربلا معمولاً روی پردهها ۷۲ نقش وجود دارد.
مرشد دست راستش را میبرد سمت بالا، نزدیک قلب پرده. آنجا که دودست بریده کنار شط فرات افتاده و با صدایی سوزناک میخواند: «یکوقت قمر منیر بنیهاشم ... ابوالفضل العباس دید از چادر سقاخانه صدا میاد ... آمد در خیمهی سقاخانه، بچهها تا عمو را دیدند گفتند عمو جان تشنهایم ...
مرشد جلو میآید بهصورت تکتکمان نگاه میکند و با صدایی محکم و حماسی ادامه میدهد: سمک بحر فتوت، یم دریای شجاعت، غیرتش به جوش آمد، عباس زنده باشه و ناز دانههای برادرش تشنه ... مشک آب را برداشت، بن نیزه زد بر زمین ... ز روی زمین اندر آمد به زین ... تنگ و زبر تنگ زین رو کشید و حرکت کرد و رسید بر شریعه فرات ...
همراه صدایش نقش روی پرده جان میگیرد و من حضرت عباس(ع) را میبینم که کنار فرات مشک را پر آب میکند. تیری را میبینم که به سمتش میآید. برق شمشیرش را میبینم و چکاچک شمشیرهای یزیدیان را میشنوم و ناگهان صدای مرشد اوج میگیرد: «یا اَخاه اَدرِک اخاک ...» صدای مرشد میلرزد و پرده در مقابل چشمانم موج میخورد.
شانزدهمین شماره کتاب هدهد سفید را از اینجا می توانید دریافت کنید.