جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۱:۱۱

در عصر شعر «وعده صادق» مطرح شد؛

ظلم رژیم غاصب صهیونیستی فصل مشترک ادبیات مقاومت جهان

نشست ادبی عصر شعر «وعده صادق»

عصر شعر «وعده صادق» همزمان با دومین روز از سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در غرفه نهاد کتابخانه های عمومی کشور برگزار شد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، عصر شعر «وعده صادق» همزمان با دومین روز از سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با حضور محمدرضا هراتی، معاون توسعه کتابخانه‌ها و ترویج کتابخوانی نهاد؛ مرتضی امیری اسفندقه، مصطفی محدثی خراسانی، نغمه مستشار نظامی، طیبه عباسی، ماهرخ درستی، سیدیعقوب کریمی، محمدحسین نجفی و جمعی از علاقه‌مندان در غرفه نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور در مصلای تهران برگزار شد.

مصطفی محدثی خراسانی در این نشست ادبی گفت: بهانه نشست امروز اتفاق خجسته عملیات وعده صادق بود که نقطه عطفی در تاریخ منطقه و قرن اخیر به حساب می‌آید. اگرچه این عملیات ظاهری نظامی داشت اما وجه انسانی و فرهنگی آن بر بعد نظامی‌اش غلبه داشت.

وی افزود: نیت عملیات وعده صادق تغییر رویکرد رژیم غاصب صهیونیستی بود و این عملیات طوفانی بر بیداری و خیزشی که امروزه در سطح دانشگاه‌ها و ملت‌های جهان به وجوده آمده مؤثر بود.

محدثی خراسانی گفت: نگاه به این عملیات در حوزه شعر و ادبیات هم قابل توجه و تأمل است و امروز تلاش می‌کنیم این حرکت روشنگرانه و تاریخ‌ساز را از نگاه شاعران بررسی کنیم.

مرتضی امیری اسفندقه نیز در این نشست گفت: همانطور که عشق فصل مشترک شعر جهان است، مسئله فلسطین و ظلم رژیم غاصب صهیونیستی فصل مشترک ادبیات مقاومت جهان است.

وی افزود: شعر مقاومت مختص شاعران ایرانی و شاعران مسلمان نیست و در ادبیات جهان معاصر، شاعران بسیاری در وصف مقاومت مردم فلسطین و مبارزه‌طلبی شعر سروده‌اند.

امیری اسفندقه گفت: محمود درویش، شاعر بزرگ فلسطینی با شعرهای عزیز و ارجمندش بر ضد صهیونیست‌ها و استکبار به روشنگری پرداخته و پیشنهاد می‌کنم کتاب «شعر معاصر عرب» نوشته استاد شفیعی کدکنی را از نمایشگاه کتاب تهیه کرده و مطالعه کنید.

وی ادامه داد: شعرهای مقاومت نوید فتح و بشارت می‌دهند و معمولاً پیش‌بینی‌های شعر و شاعر دیر یا زود محقق خواهد شد.


شعر مصطفی محدثی خراسانی

هنگام شکوه گردش دوران است
این بار طلوع صادق از ایران است

در حیرتم این صدا، صفیر موشک
یا زمزمه تلاوت قرآن است

---

آهنگ و سرود لبتان سوختن است
اندیشه روز و شبتان سوختن است

این چیست میان تو و پروانه و شمع
کز روز ازل مذهبتان سوختن است


شعر ماهرخ درستی

صدا آری... صدایی سبز، پر تصمیم می آید...
بهاری دارد از اعماق این تقویم می آید...

کنار سنگری خسته، هنوز انگار امیدی هست
صدای سوره اسراست از بی سیم می آید

صدای یوسف و یحیی، شعیب و یونس و عیسی
صدای حضرت موسی از این اقلیم می آید...

جهان مبهوت یک انگشتر پر نور خواهد شد
سلیمانی به قصد محو این دژخیم می آید

به سجده میرود باران میان مسجدالاقصی
سپاه ابرهای پاک با تعظیم می آی

به پا خیزید ای شمشیرهای حیدری... آری!
خدا گفته کسی از نسل ابراهیم می آید...

به خاک غزه، رام الله، خان یونس قسم...! یک روز
همان که عمری از زیبایی اش گفتیم می آید

کبوترهای صحن قدس را از دور می بینم
چقدر آواز آزادی به این اقلیم می آید

---

در لشکر حق، سلام گفتیم به هم
از تاب و تب قیام گفتیم به هم

بعد از یک و بیست، هر کجا، هر ساعت...
از نقشه ی انتقام گفتیم به هم

---

تو بگو از کجا شروع کنم؟ روح و جان کلام آماده ست
واژه ها را اگر صدا بزنی، شعر علیه السلام آماده ست

در تب این همه پیام رسان، یک فراخوان به تو بدهکاریم
تو فقط امر کن، چه وقت؟ کجا؟ که هزاران پیام آماده ست

تو فقط انتخاب کن که چطور، صبح صادق به جنگ شب برود؟
آفتاب، آن چراغ گوش به زنگ، در رکابت مدام آماده ست...

کی به فرمان تو به صف بشوند، ماه و پروین و زهره و طارق؟
کهکشان و سپاه عاشق آن، با قوای تمام آماده ست

لشکرت را بیا و گلچین کن، جاده و اسب و خنجر و شمشیر
همه آماده اند آقا جان، سور و سات قیام آماده ست...

امشب انگار جشن موشک هاست... آتش است این؟ نه...! آه کودک هاست... ت.
وعده ی صادق آمده ست آری... خنجر انتقام آماده ست


شعر طیبه عباسی

خبر:  پرواز "حق" تا آسمان مسجد الاقصی
خبر "انا فتحنا" بود و "سبحان الذی اسرا"

خبر "الله اکبر" بود بعد از شادی مردم!
و حیرت بود با چندین زبان زنده ی دنیا

خبر مشق شبی از درس طهرانی مقدم بود
که از آن کودک من می نویسد بار ها املا

خبر موشک به موشک زد به گوش غاصبان سیلی
سپس یک خواب راحت شد به چشم کودکی تنها

ابابیل است آری سیل سجیل است می بارد
قرائت می کند آیات نصر و فجر را یکجا

شکست آن طبل تو خالی، رژیم جعل اشغالی
شکست آن گنبد پوشالی و آن کاغذ یک لا!

چقدر آن وعده صادق بود... مانده وعده ای دیگر!
از آن نقل است در تورات، در انجیل برنابا ...

شما ای قوم نفرین زاده ی بدعهد نافرمان
نمی گیرید در "ارض مقدس" تا ابد سکنا!

شما دیروز پیغمبر کش و امروز کودک کش ...
جهان دید از شما "یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا" را

که می گفتید دستان خدا بسته ست!؟ با وحشت...
نگه دارید هان! انگشت حیرت در دهان حالا!

از این پس مرگتان نزدیک تر شد گوش بسپارید
خبرهای جدیدی می رسد امروز یا فردا...

---

غزلی در استقبال از غزل رهبر معظم انقلاب که چندی پیش سروده شده بود:

دلا! ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز 

باد... باران... سیل... طوفان... همچنان می ایستم
هرچه می آید، بیاید! بی گمان می ایستم

آسمان بارانی است و آفتابی می شود
من به شوق دیدن رنگین کمان می ایستم!

تکیه گاه صخره های سخت، کوه سربلند
پشت من باشی زمین تا آسمان می ایستم

گرچه رودی پر خروشم روح من دریایی است
هر زمان از تو ببینم یک نشان می ایستم

می گریزم آری از خود سوی تو خواهم گریخت
موجم و در ساحل امن جهان می ایستم

جزر و مد حال من وابسته ی احوال توست
حضرت ماه امر کن! تا پای جان می ایستم!


شعر محمدحسین نجفی برای اسرائیل

فرعون را خلیفه، خطا را خلف شدی
تا در مصاف حضرت موسی به صف شدی

مرغابیان به حیله پرت داده اند و باز
مست از غرور کشف جهان ها کَشَف شدی

با پای خود به مذبح تقدیر می روی
ای بره از فریفتگان علف شدی

با این حماسه -کشتن گل های بی گناه-
آخر چگونه داعیه دار شرف شدی؟

چیزی نمانده از تو، خدا را چه دیده ای
شاید همین بهار، خزانا تلف شدی

ترسم بت بزرگ تو را نیز بشکنند
این بار با سپاه تبرها طرف شدی

---

یک روز روز تازه‌ای از راه می‌آید
پایان شب -آه این شب جانکاه- می‌آید

گل می‌دهد خون‌های ما در صفحة تاریخ
آن روزگار روشن دلخواه می‌آید

سر می‌رسد پایان سحر سامری، صبحی
از طور موسای کلیم‌الله می‌آید

آذین ببندید آسمان شهر را یاران!
عطر هزاران یوسف است از چاه می‌آید

این اشک ها دریا اگر، یک روز می‌خشکد
اندوه ما کوه است اگر، کوتاه می‌آید

چشم‌انتظار دیدن آن چشم‌ها باشید
این روزها آن ناگهان ناگاه می‌آید

پیغام رفتن را مگر نشنیده شب، دیر است
دارد صدای پای صبح از راه می‌آید


شعر سید یعقوب کریمی

ما از نیاز قطره و دریا خبر داریم

دایم به سمت قبله ای روشن نظر داریم

گرچه بیابان زاده ایم و با لبی تشنه

مانند نخل استواری  بار و بر داریم

از چرم ناچیزی درفشی کاویان سازیم

در دیده اهل هنر صدها هنر داریم

خورشید از گهواره های صبح می روید

اطفال نو پایی در آغوش سحر داریم

هی پیله دور ما تنیدند و نفهمی‌دهند

امروز روی شانه هامان بال و پر داریم

ما را سر در سایه بت ها نشستن نیست

وقتی برای بت شکستن ها تبر داریم

خیبرنشینان را بگو دست علی با ماست

کی از حصار برج و بارو ها حذر داریم

پرواز آغازیست بر رویای آزادی

از رودهای نیلگون قصد گذر داریم

موشک جواب موشک است و باکمان هم نیست

طوفانی از امواج دریای خزر داریم

بار گران وعده ای صادق به دوش ماست

از دوشمان این بار را یکباره برداریم

---

ما مشت محکم بر دهان یاوه گویانیم

در پای ان عهدی که می بندیم می مانیم

از عاشقی راه گریزی نیست باید رفت

ما عاشق دیدار دریاییم، بارانیم

هر جا که لب تر می کنی لبیک می گوییم

در معرکه با رقص در میدان رجز خوانم

در گیر و دار چرخش سیلاب بنیان کن

گردونه را وفق مراد خود بچرخانیم

در پیش روی دشمنان راه فراری نیست

با گرگ درنده پلنگ تیز دندانیم

این آسمان پر ستاره ارمغان ماست

ما زادگان خاک گوهرخیز ایرانیم

در باور نمرودیان ماییم ابراهیم

در جنگ با فرعونیان موسی عمرانیم

حرفی نمی ماند مگر حرفی که می گوییم

دل روشن از دلگرمی آیات قرانیم

نصر من اله است ان فتحی که نزدیک است

ای ظالمان داد دل مظلوم بستانیم

مثل خروش گردباد خانمان سوزی

باری بنام حق ورق ها را بگردانیم

باد صبایی هم اگر باشیم یک روزی

ویرانگران برف و بوران زمستانیم


شعر حسام حسینی

خون به خاک آمیخت خاکستر نمی دانم چه شد
داشتم می‌سوختم دیگر نمی دانم چه شد

موج دریای حوادث ساحل ایمن نداشت
کشتی ام الوار شد لنگر نمی دانم چه شد

ما و معراج زمین افتادن خود، آسمان
سرکشی ها داشت پیغمبر نمی دانم چه شد

هر به گامی کم شدم در راه خون پالای عشق
سر نمی دانم چه شد پیکر نمی دانم چه شد

هان که آب زندگانی قسمت هر تشنه نیست
خضر جاویدان شد اسکندر نمی دانم چه شد

دیگر ای دل کهنه داغم جای داغ تازه نیست
مشت خاکی داشتم بر سر نمی دانم چه شد

وقت پاسخ دادن اما دیدم از چشم جهان
قدس محشر بود آنسوتر نمی دانم چه شد


شعر وحید اجاقی

ای هیمنه‌ی پوچِ جهانسوز، بسوز
پایان تو آغاز شده، از امروز

این هجمه‌ی توفنده ز "قد قامت" ماست
"تکبیرة الإحرام" نگفتیم هنوز

--

شعر می‌گویم و آهنگ زیارت می‌کنم
با زبان واژه‌ها، عرض ارادت می‌کنم

ساعت ِ هشت و... قرارِ یک سلام از راه دور
باز هم بر مردم مشهد، حسادت می‌کنم

السلام ای ضامن آهو، غریبم! بی‌کسم!
پیش آهوها هم احساس حقارت می‌کنم

در هوایت، تا پُر از شوق پریدن می‌شوم
پشت دیوارِ تن احساس اسارت می‌کنم

پیش چشمانت، دو رکعت عشق می‌خوانم، و بعد...
آیه‌های استجابت را تلاوت می‌کنم

حاجتم را داده‌ای از قبل، می‌دانم، ولی
تا شوَم غرق اجابت، عرض حاجت می‌کنم

راه من دور است، اما قلب، مالامالِ توست
من به این دوری ِ نزدیکت، قناعت می‌کنم

کاش در هنگام مرگم بشنوم: "این آشناست!
زائرم بوده... خودم او را شفاعت می‌کنم"


شعر فرشاد سپهرپور

بیا که با تو بگویم نگفتنی ها را
سلام ای که به جان نوش کرده ای ما را

من آن یهودیِ سرگشته در بیابانم
که رفته خاک کند در خودش یهودا را

رسد به گوش تو فریاد قلبِ مصلوبم
اگر ورق بزنی قصه ی مسیحا را

شکست خورده، به گل مانده، زورقی دارم
که سالهاست فراموش کرده دریا را

هنوز غربت جان دادن فلسطین است
که غرق خون جگر کرده  جان دنیا را

صبور باش که زود است یوشَعی دیگر
ز گَرد بستُرد آیینه ی اریحا را

که تیغ تشنه ی حق در نیام منتظر است
به مشرکان بچشاند خدایِ یکتا را

همان که بر سر اینان خراب خواهد کرد
ستون و سقف طلاکاریِ کلیسا را

صبور باش که روز حساب، نزدیک است
حساب بر کشد این قوم بی سروپا را

دو رنگِ مُرده دو نیلوفریم در مرداب
که دیده اند شبی خواب نیروانا را

شراب و نان ز تن و خون یکدگر خوردیم
خدا بخیر کند شام آخر ما را

ظلم رژیم غاصب صهیونیستی فصل مشترک ادبیات مقاومت جهان

ظلم رژیم غاصب صهیونیستی فصل مشترک ادبیات مقاومت جهان

ظلم رژیم غاصب صهیونیستی فصل مشترک ادبیات مقاومت جهان