به گزارش روابطعمومی ادارهکل کتابخانه های عمومی استان چهارمحال و بختیاری، عصر شعر «راز نصرالله» به یاد پرچمدار مقاومت، با حضور حجت الاسلام والمسلمین فاطمی، نماینده ولی فقیه در استان چهارمحال و بختیاری و امام جمعه شهرکرد؛ احمد فرهادی، مدیرکل کتابخانههای عمومی استان؛ پیام احمدی، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ احسان قائدی، رئیس حوزه هنری؛ محسن کریمی، مسئول بسیج هنرمندان؛ ذوالفقار علیخانی، معاون ادارهکل آموزش و پرورش؛ مرتضی مولایی؛ مدیر مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه قمر بنی هاشم(ع) و جمعی از شعرای مطرح و انقلابی استان و علاقه مندان به ادبیات مقاومت ۱۵ مهرماه همزمان با سراسر کشور در دفتر نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه شهرکرد برگزار شد.
در این مراسم حجتالاسلام سید ابوالحسن فاطمی، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه شهرکرد با ابراز افتخار و شکرگزاری به درگاه خداوند، حضور در این جلسه پر از فضیلت و علم و ادب را مایه سربلندی دانست و از تمامی دستاندرکاران و شاعران حاضر در مراسم تقدیر کرد.
وی با اشاره به نعمت شعر به عنوان یک نعمت مجلل و باشکوه، تاکید کرد: شعر میتواند همچون شمشیری در دست یک سلطان عادل یا ظالم باشد.
فاطمی با اشاره به برکات انقلاب اسلامی و نقش برجسته امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب در ترویج شعر آیینی و حماسی و تاکید بر اهمیت استفاده صحیح از نعمت شعر، از شاعران خواست تا با سرودن اشعار آموزنده و الهامبخش، به ارتقای معرفت و تربیت جامعه کمک کنند.
وی همچنین هشدار داد که شعر نباید در خدمت باطل و ظالمان قرار گیرد و از شاعران خواست تا از این نعمت خدادادی در مسیر حق و عدالت استفاده کنند.
در ادامه شعرا به خوانش اشعار خود پرداختند.
خوندل از بی غیرتی ها در دیار غزه ایم
صبرمان دیگر سرآمد بیقرار غزه ایم
ای علمدار ولایت بار دیگر تسلیت
حاج قاسم! مثل تو ما داغدار غزه ایم
خونمان آمد به جوش از آن جنایات عظیم
داغدار آن زنان بار دار غزه ایم
اینکه اینک زنده ایم و غزه درگیر غم است
زین مصیبت تا قیامت شرمسار غزه ایم
غزه ی سنی به جای شیعه می جنگد کنون
اقتدار قدس را ما وامدار غزه ایم
هیبت طوفانُالاقصی پشت صهیون را شکست
تا ابد مدیون لطف شاهکار غزه ایم
می کِشد ما را به غزه عطر اِحدَی الحُسنَیَین
طالب جام شهادت در نوار غزه ایم
گر ولیّ امرمان یک دم دهد اذن جهاد
با دَم اِنّا فَتَحنا رهسپار غزه ایم
حاج قاسم! غم مخور تا عاشقانت زنده اند
شک نکن تا پای جان ، ما پای کار غزه ایم
این زمستان می رود با نصرت پروردگار
شاهد روئیدن گل در بهار غزه ایم
اکبر اسماعیلی
من دوست دارم کوچه های عشقناکت را
آن نام های سرخ روی هر پلاکت را
باران که می گیرد به روی دشت های تو
من دوست دارم عطر شور انگیز خاکت را
گل می کند هر واژه ام وقتی که می بارم
بر روی هر شعرم صفای عشق پاکت را
با اینکه خورده سینه ات صد زخم از دوران
من می ستایم مردهای سینه چاکت را
هرجا که دستی گرد غم بر چهره ات پاشید
با جان جلا دادند روح دردناکت را
با رنگ خون نقشی زدند از عشق همواره
تا آسمان بردند نام تابناکت را
خیرالنسا امانی
در این بحبوحه باید کرده باشد باور اسراییل
حنایش در جهان رنگی ندارد دیگر اسرائیل
چنین قاتل چنین جانی نبوده هیچ دورانی
شرارت های عالم راست یکسر مصدر اسرائیل
کجا یابد گریز اما ز تیغ انتقام ما
اگر تن پوشی از آهن بگیرد در براسرائیل
نتانیاهو خرد سوراخ موشی را به نرخ جان
که فهمیده ست عمرش آمده دیگر سر اسرائیل
ترحم نیست جایز بر پلنگ تیز دندانی
که عنوانش بود صهیون و نام کشور اسرائیل
زمان نصرت دین است اکنون ای مسلمانان
خصوصا کاینچنین بسته ست از رو خنجراسرائیل
اگر پایش بیفتد با سلاح روشن ایمان
به هم کوبیم صهیون را به آسانی در اسرائیل
به خاکش می کشیم آری به زخم و ضربه کاری
اگر لشکر زند از باختر تا خاور اسرائیل
به هر خشک و ترش باید زنیم آتش به بی باکی
که آتش می زند از دم به هر خشک و تر اسرائیل
تمام فتنه ها زیر سر منحوس آمریکاست
و در این خیمه شب بازیست یک بازیگر اسرائیل
فقط با گوشمالی می توان او را فکند از پا
که هم چشمش چنین کور است و هم گوشش کر اسرائیل
به قتل کودکان قد را علم کرده ست در عالم
هزاران ننگ و نفرت باد و صد نفرین بر اسرائیل
همایون علیدوستی
بار دی تش زی منه جون همه
ناد غمی سنگین سر شون همه
سیدما زیده آوی نیمه شو
پیش تیِّ یک جهانی پر زخو
باز هم شد پاپروکی سهده بال
رهده مجنونی زدین نخطه خال
شد فدا سربازی از بزم ولا
یار قاسم پر کشی ره تا خدا
ایکنه چاره سیمون خین شهید
شوم تار ایکنه صحو سپید
خین ثارالله ایسازه سربدار
روز عاشورا ایبو آغاز کار
پیر ما گد ار گُشینمو بی خور
تازه ایبو ملتامون زنده تر
ایدرا صد ها شقایق مِن چمن
سوریه لبنان و ایران و یمن
ای مِسلمون وختسه ورپا وُریست
وا زبین رِه غده ای صهیونیست
مرگ بر جنتلمنای دد منش
ننگ سی اُن سازمان بد روش
یک طرف آزادی آویده اسیر
جای دی کودک کُشا اما امیر
یک طرف حامی ودیگر پُر ز دنگ
زرده سگ هم چی شغالِ بی درنگ
بار اول نی که کودک ایکُشِن
جور فرعون روزگاری سر خوشن
زحم زیتونِ فلسطین تا به کی
قِلبه وُ ای درد سنگین تا به کی
پس کنی وژدان بیدار بشر
ایرسه کی وا به گوشا دی خور
باز هم موسی اِیا و رود نیل
بَرد تش ریسه سرِ اصحاب فیل
بار دی یا ذوالفقار حیدری
ایگُشه هم قینقاع و خیوری
خین مظلوم عاقوت یاهه بجوش
مین دنیا ایونه سیل و خروش
حالیا دست خدانه بنگرین
مرگ برصهیون زِ عالم بشنوین
وا گرن وا کل جوونای غیور
برکَنن وا ریشه اشغال و زور
یا علیه آخرِ یارن به زون
تا بپیچه مسجد الاقصی اذون
ذوالفقار علیخانی:
سر به دیوار صبوری بغض می کوبد مدام
لشگری از اشک کرده پشت چشمم ازدحام
نیستم قانع به کمتر چیزی الا هَدْم و هَضم
غدّه ی بدخیم اسرائیل را در انتقام
ماجرای خیبر و مرحب شود تکرار باز
ذوالفقار خشم ما بیرون جهد تا از نیام
روی حلقومش ببین آثار دست شیعه را
کار او را میکند این دست پر قدرت تمام
نیست این کودک کُشی ها مانع نابودی اش
می کِشد نیل مکافات عمل او را به کام
برمدار حق جهان پیوسته گردش می کند
نیست با ظلم آنچه را با کفر می پاید دوام
جان در این بازار نقد رایج بیع و شراست
گو نیاید سوی این بازار اهل ننگ و نام
«کُلُ اَرضٍ کربلا»یعنی فلسطین کربلاست
با حسین بن علی یا با یزیدی ! با کدام؟
خون مظلومان غزه مرز حق و باطل است
مرز از این شفاف تر دیگر نیابی، والسلام!
میچکد خون علیِ اصغر از حلق رفح
با شهید کربلایی؟ یا سپاه شوم شام؟
زجه های زینب کبراست می آید به گوش
همچنان اهل قعودی ای مسلمان، یا قیام؟
آن صراطی را که باید محشر از آن بگذریم
آن فلسطین است، بشتابید دنبال امام!
بر اُجاق دین اگر خونت نمیآید به جوش
لااقل از غیرت و مردی بگیر اندیشه وام
میرسد فریاد «هل من ناصر» از لبنان به گوش
چند چندی با خودت؟ هستی کجای این قیام؟
هستی اهل یاری مظلوم اگر ،با ما بیا
نیستی گر اینچنین، بدرود، عزت مستدام!
سید مرتضی هاشمی
تو دیدی در طریق آخر مرادت را، هنیئاً لَک ...
تو همزاد و همآغوشی سعادت را، هنیئاً لَک ...
چه ذوقی داشتی ای هوشیار! این جامْ نوشت باد!
چنین مستی خوشست اهلِ ارادت را، هنیئاً لَک ...
تو از خیلِ عباداللهِ دور از کنجِ آسایش،
تو در میدان ادا کردی عبادت را، هنیئاً لَک ...
زدی بر شانه کوهت را، نشان دادی شکوهت را
نُمودی جابهجا مرزِ رشادت را، هنیئاً لَک ...
چنین پایانِ بِشْکوهی، سرآغاز است! ره، باز است!
که در مرگی چنین جستی ولادت را، هنیئاً لَک ...
گسستی از تعلّقها، گذشتی از تملّقها
به قربانگاه بُردی دیوِ عادت را، هنیئاً لَک ...
شکستی قفلِ غفلت را، گشودی بال تا بالا
گرفتی در بغل آخر شهادت را، هنیئاً لَک ...
به دنبال تو میآیم، سرم سرخ و مسیرم سبز ...
نصیبم کن دعای خیر بادت را! هنیئاً لَک ...
مرتضی کریمی
در چشم های شرجی تو پیداست
تصویری از تلاطم اقیانوس
یا موج های تشنۀ سر در گم
در جستجوی روشنی فانوس
باغ بهار پر شده از نامت
صد چشمه از کلام تو جوشیده
هر گل که از قیام خبر دارد
از چشمه های ناب تو نوشیده
هر سنگ مثل دانۀ تسبیحی
گُل داده است در دل هر مشتت
از کعبه تا به قدس که راهی نیست
با یک اشارۀ سرِ انگشتت
در باغ های شرقی اسلیمی
هر شاخه روی دست سری دارد
صدها جوانه بر سر هر شاخه است
این خاک عشق باروری دارد
این خاک سرخ لاله به تن دارد
از خون آتشین سلیمانی
پاشیده عطر ناب قیامی سرخ
بر سیب های نوبر لبنانی
دستان انتقام خدایی که
از آستین باغ زده بیرون
هر آفتی به سمت گلی آید
در خاک و خون خویش شود مدفون
دستی به ریسمان خدا داریم
این ریسمان چقدر تنومند است
در اتحاد مژده پیروزیست
این وعده بزرگ خداوند است
فرشته محمدی