شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۲۰:۳۲

در آستانه میلاد امام رضا(ع) و با حضور جمعی از شاعران آیینی؛

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

نشست «محفل شعر رضوی»

همزمان با دهمین روز از سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، نشست «محفل شعر رضوی» با حضور جمعی از شاعران در غرفه نهاد کتابخانه های عمومی کشور برگزار شد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، همزمان با دهمین روز از سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نشست «محفل شعر رضوی» با حضور جمعی از شاعران از جمله علی داوودی، محمدحسن جنتی، سیدحسین ابراهیمی، محمد نوروزی و نغمه مستشار نظامی، دبیر محافل ادبی نهاد در غرفه نهاد برگزار شد.

در این محفل، شاعران حاضر در نشست در دو نوبت اشعاری با موضوع امام رضا(علیه السلام) قرائت کردند که در ادامه این اشعار آمده است:

قرار و قول جنان از شما نمی خواهم
 من عمر نوحِ نهان از شما نمی‌خواهم

یقین بودن خورشید را چه جای گُمان؟
که زیر نور،نشان از شما نمی خواهم

کنار پنجره محتاج گوهر اشکم
جز این متاع گران از شما نمی خواهم

در این خلاصه جهان تهی ز آرامش،
منم که غیر امان از شما نمیخواهم

ز شوق قطع نفس در مسیر تان گفتم،
بگیر جان که زمان از شما نمی خواهم

بهار معرفتم را  جوانه باران کن
که غیر مرگ خزان از شما نمی خواهم

اگر در آتش این عشق سوختن ضرر است؛
بسوز، غیر زیان از شما نمی خواهم

غزال آمده در تیر رس،شده ست دلم،
بزن بزن که ضمان از شما نمی خواهم

به دست تیغ یقین در مصاف با کفرم
که غیر سنگ فسان از شما نمی خواهم

به من ببخش چو حَلّاق اهل نیشابور
ببین که هیچ قِران از شما نمی خواهم

محمدحسن جنتی


آسمان را چشم اگر باشد هزاران در هزار
می نیابد پادشاهی را چو آن دُل دُل سوار

گاه توصیفش مدام این را بگو با مدعی،
لافَتی اِلاّ عَلی، لا سَیف اِلاّ ذوالفَقار

وقت رقص تیغ حق جوی جناب مرتضی
عبدودها را نباشد غیر بانگ الفرار

در، مسیر حضرتش را باز کرد و قلعه هم
او اگر می‌خواست می‌شد بر سر دشمن هوار

ارتفاع فضل او را هیچ کس فاتح نشد
از قلم‌ها بر نیاید شرح آن کوه وقار

کیست حیدر آنکه حق را گفت و در حق جلوه کرد
این تَلَالو را تماشا کن به نقش کردگار

کیست حیدر مهربان کیسه ی خرما به دوش
آنکه عشقش می‌کند تمارها را سر به دار

رَه به سوی روشنی دارد کسی که می کند
خاک پای قنبرش را سرمه ی چشمان تار

اشک شوق خالقش را چشم ما هرگز ندید،
بیت حق را سینه چاکش دیده اما روزگار...

او همای رحمت است و آیت پروردگار
یادمان تا حشر می ماند بیان  شهریار

محمد حسن جنتی

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

این که هستی از گِل و خون امامان کافی است
این که دارد تربتت عطر خراسان کافی است

می شود در ظلمت خود نور را پیدا کنم
برقی از گلدسته ی شاهِ چراغان کافی است

شک ندارم مرقدت، دریای اعجاز خداست
تا وقوع معجزه، یک قطره ایمان کافی است

معجزه یعنی خدا را در خودم پیدا کنم
بازتاب نور در آیینه باران کافی است

خنده بر هر درد بی درمان دوا... شاهِ چراغ
درد اگر گریه برای توست، درمان کافی است

فخرکاظم,جان معصومه، امین ثامنی
پس برای نوکری این صحن و ایوان کافی است

سالها احرام پوشیدیم و سنگ انداختیم
گردی از کویت برای مرگ شیطان کافی است

پارسا شد پارس از خیر وجود اهل بیت
مدرکش؟ شیراز یعنی شهر سلمان، کافی است؟

شعر بی اذن شما امکان ندارد ... اجرِما
یک زیارت، حال خوش، حالِ پریشان کافی است

سیدحسین ابراهیمی

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

بی تاب بوی ناب حرم هستم،
دستم دخیل پنجره فولاد است

مادر بزرگ نیستی امّا باز،
دل تنگی ام به یاد تو افتاده ست

دنبال چشم های تو می گردم
در صورت تمامی زائر ها

دنبال خاطرات ترک خورده،
زیر عبور تُردِ مسافرها

یک چادر سفید گلی دارم،
یک دختر سه ساله بی تابم

این گنبد طلا چه قدر دور است،
سرتاسر مسیر نمی خوابم

این گنبد طلا که پدر با بغض،
می گفت: (قبر ضامن آهو هاست)

می گفت: بیمه حرمش هستی،
چون بهتر از تمامی داروهاست

یک چادر سفید گلی بر سر،
بی تاب و گیج در بغل مادر

عطر گلاب، گریه، دعا، قرآن،
حس می کنم نمی شنوم دیگر

حس می کنم نمی شنوم دیگر،
جز یک صدا، صدای دعا از دور

چشمم به گنبد تو که می افتد،
پُر می شود فضای حرم از نور

حس می کنم کسی که دعا می خواند،
یک زائر غریب و مسافر بود

انگار یک نفر به دلم می گفت:
آینده تو بود که شاعر بود

آینده ای که دفتر شعرش را،
نذر کبوتران حرم کرده ست

آینده است و آینه ام هرچند،
از گریه چشم هاش ورم کرده ست!

آینده ام سراغ کسی می گشت،
در صورت تمام مسافر ها

یک پیرزن که دست مرا ول کرد،
در ازدحام دائم زائر ها!

یک پیرزن که چادر گلدارش،
بین کبوتران حرم گم شد

یا با کبوتران حرم پر زد،
یا این که چند دانه ی گندم شد!

نغمه مستشارنظامی


اگر یک صندلی در کوپه‌ آخر نگه داری
قطاری را فقط یک ساعت دیگر نگه داری

اگر یک ساعت دیگر، کنار کوپه‌ آخر
نگاه مهربانت را به سمت در نگه داری

اگر وقتی کبوترها به گنبد بال می‌سایند
برای بال پروازم فقط یک پر نگه داری

برای دیدنت شمع دلم از شوق می‌رقصد
اگر تو آتشم را زیر خاکستر نگه داری

اگر لایق بدانی شعر دلتنگ نگاهم را
بخوانم، بشنوی، در سینه‌ دفتر نگه داری

اگر نام مرا در بین مشتاقان درگاهت
به عنوان کنیز حضرت مادر نگه داری

اگر قسمت شود پای پیاده می‌رسم، شاید
مرا وقت شفاعت در صف محشر نگه داری

به مشهد می‌رسم از دور برق گنبدت پیداست
که برق گنبد موسی‌الرّضا نور نگاه ماست

نغمه مستشارنظامی

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

در این نشست همچنین، تعدادی از شاعران آیینی همچون سعاده سادات حوائجی، زینب خاکباز مقدم، فاطمه الله مرادی و اسدالله رستمی نیز در ادامه این نشست به شعرخوانی پیرامون ائمه معصومین (سلام الله علیهم) پرداختند:

می رسم ایوان آیینه پر از حیرانی ام
من همان آبادی در معرض ویرانی ام

گر چه بی تابم شبیه پیچ و تاب پرچمت
ساحل آرامشی بر موج سرگردانیم

با خودم بانوی باران ها کویر آورده ام
حرف هایم را بخوان از صفحه ی پیشانی ام

بافه بافه حاجتم را بسته ام بر این ضریح
دل پریشان کردمش با هق هق طوفانی ام

خواب  دیدم که دعاهایم اجابت  می شود
خواب  دیدم که به اسم کوچکم می خوانیم

فاطمه الله مرادی

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

کفش ها جفت جفت می آیند
سمت آغوش کفش داری ها

کفش طبی ، عروسکی ، پوتین
تا به تا؛ غرق بی قراری ها

از همان ابتدای راه آهن
سرشان رو به ریل ها خم بود

گرد و خاک غریبی و غربت
بند در بندشان مجسم بود

پا به پا میرسند گوهرشاد
محو در انقلاب آزادی

حال آسوده در کناره ی فرش
مات، ماتِ ضریح فولادی

بوسه ای میزند غبارآلود
به زمین، پیش پای فرش حرم...

لنگه کفشی که گرم زمزمه است
با نخ و ریشه های فرش حرم

کفش ها افتخارشان این است
این که رو به شما ادامه دهند

بوسه بر سنگفرشِ مرمر را
تا به ایوان طلا ادامه دهند

داستان حرم رسیدنشان
بر لب سنگِ صحن جاری شد

خاطرات قرار مشهدشان
قاب، در قاب کفش داری شد

سعاده سادات حوائجی

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

قبل از همه جا به تو رسیدن هرصبح
از باغچه‌ات امید چیدن هرصبح

انگار هوای بودنت را دارد
از پنجره یاکریم دیدن هرصبح

باران صدای او نوازش می‌کرد
هر صبح به برگ‌ها سفارش می‌کرد

دنیا شنونده عزیزی بود و
پاییز به روی موج خش خش می‌کرد

زینب خاکباز مقدم


سرزنده‌ترین حال و هوا باران است
مهمان همیشه آشنا باران است

چک چک، چک چک... باغچه‌ام لبریز از
آهنگ قدم‌های خدا، باران است

از حوض حیاط خانه راهی می‌شد
می‌رفت و زمین غرق سیاهی می‌شد

هر شب به خیال آسمان کوچی داشت
هر صبح دوباره ماه، ماهی می‌شد

از صبح گرفته‌ام؛ فقط می‌بارم
باید قدمی سمت خودم بردارم

ای کاش مرا بغل بگیرد از نو
دلتنگی سبز چادر گلدارم

زینب خاکباز مقدم


شاه و گدا اینجا برابر رای دارند
هر جا که خاموشند اینجا نای دارند

اینجا نه جای کرکس مست و عقاب است
اینجا کبوتر های زخمی جای دارند

اسد الله رستمی

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

شمع ضریحت بود و بس پروانه هایی
خورشید تابان بود و کم افسانه هایی

کوره چراغ عقل اینجا بود خاموش
عشق امام و ای خوشا دیوانه هایی

اسدالله رستمی


امامی مهربان در توس باشد
دلم با عشق او مانوس باشد

تمنا و دریغ از منع ویروس
برای زائران کابوس باشد

اسدالله رستمی

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

نشست «محفل شعر رضوی» در غرفه نهاد برگزار شد

ارسال نظر

    • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
    • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.
4 + 0 =